حس سفید...

یه وقتایی پاييز؛ بهانه ای میتونه باشه براي ريختن خیلی از غم ها و دردها؛حس پاییز؛حس سبک شدن؛ پاییز امسال با سال های دیگه خیلی فرق داشت؛ سرد و بی روح ؛جایی که تو توش سهمی نداشته باشی؛ مثله پاییز میمونه، نمیگم لعنت به پاییز؛فقط میگم حسرت قدم زدن باتو؛...وقتی پنجره اتاقمو باز میکنم هنوزبوی عطرتت رواز توی باغ حس میکنم؛ فقط سهم من از این بوی پراحساس یک آهه،یک آهه سرد.....هیچ چیز بدتر از درد دوری نیست.دردی که با اون زخم بستر میشه گرفت؛....اونجایی که همه جوابت میکنند و تکو تنها میشی؛ یه روز سرد و برفی باید منتظر؛ حس پرواز باشی.شاید؛ این آخرین حس انتظاره!...ساده وسفید؛ اما در؛ سکوت!...آرام؛آرام.....

به قلم: رسول پوریزدی 09132959795




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: